بسم الله...
سالها رفت و دلم در تب و تاب است هنوز / نقش مستوری من نقش بر آب است هنوز
به طرب حمل مکن سرخی رویم که ز هجر / قلب آکنده ز غم،دیده پر آب است هنوز
من کجا؟یار کجا؟طالع بیدار کجا؟ / من اسیر غم او،بخت به خواب است هنوز
دامنش گیرم اگر لطف خدا یار شود / لیک افسوس که این قصه سراب است هنوز
سخت من طالب دیدار و تو غایب ز نظر / ز آتش هجر تو این قلب کباب است هنوز
همچو یک قطره آبیم به دریای جهان / زندگی زود گذر،همچو حباب است هنوز
"ناصر"از عشق تو آموخت سخن گفتن را / زین سبب گفته او گوهر ناب است هنوز
این شعر از حضرت آیت الله مکارمه!
البته به هراحتی می تونم به جای خودم جا بزنمش(با توجه ب ه"ناصر" آخرش)!!!
کلمات کلیدی: